مشاوران قلابی

مشاوران قلابی

مرد نادانى درد چشم سخت گرفت و به جاى پزشك نزد دامپزشك رفت. دامپزشك همان دارويى را كه براى درد چشم حيوانات تجويز مى‌كرد به چشم او كشيد و او كور شد. او از دست دامپزشك شكايت كرد. دادگاه دو طرف دعوا را حاضر كرده و به محاكمه كشيد. رأى نهايى دادگاه اين شد كه قاضى به دامپزشك گفت: برو هيچ تاوانى بر گردن تو نيست، اگر اين كور خر نبود براى درمان چشم خود نزد دامپزشك نمى‌آمد. هدف از اين حكايت آن است كه هر كس مهمى را به شخص ناآزموده و غير متخصص واگذارد، علاوه بر اين كه پشيمان خواهد شد، در نزد خردمندان به عنوان كم خرد و سبك‌سر خوانده خواهد شد.
ندهد هوشمند روشن رأى *** به فرومايه كارهاى خطير
بوريا باف اگر چه بافنده است *** نبرندش به كارگاه حرير
روان شناسی علمی است که شاخه‌های زیادی دارد و دانشمندان این علم سال‌های زیادی در آن تحقیق و کار کرده‌اند. این گونه نیست که هرکسی بتواند بدون خواندن این رشته بتواند خدمات مشاوره ای داشته باشد. بنابراین برای ارتقا سلامت روان و درمان از افرادی که در این رشته تحصیل کرده‌اند کمک بگیرید از سوی دیگر در این امر به هر روان‌شناسی اعتماد نکنید همان گونه که به کار هر پزشک قلبی اعتماد نمی‌کنید، بنابراین تحقیق کنید تا روان‌شناس حاذق و ماهری را بیابید. [1]


پی نوشت :

[1] . نرم افزار نیش ها و نوش ها



:: موضوعات مرتبط: داستانی , مشاوره , ,
:: برچسب‌ها: مشاوران قلابی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
دفع بلا

دفع بلا

باید مثل گدایان بندگی نکنیم خدای رحمان خود بلد است چگونه بنده پروری کند. حضرت عیسی (ع) با همراهانش از راهی می‌گذشتند؛ دیدند جمعی عروس می‌برند. سر و صدا دارند و سرود می‌خوانند.حضرت عیسی (ع) فرمود: این‌ها الان می‌خندند و فردا خواهند گریست.گفتند: چرا؟ فرمود: امشب این عروس می‌میرد.
این جریان گذشت و فردا افرادی خدمت حضرت عیسی (ع) آمده گفتند: ما هم اکنون از در خانه‌ی عروسِ دیشب گذشتیم و اثری از مرگ و عزاداری ندیدیم.فرمود: با هم به در خانه‌ی آن عروس برویم.آمدند و در زدند. داماد آمد.فرمود: از عروس اجازه بگیر من سئوالی از او دارم.عروس خود را پوشاند و پشت پرده رفت. حضرت وارد شد و پرسید:دیشب چه کار خیری انجام داده‌ای؟ گفت: به نظرم، کار کار مهمّی نبود؛ ولی من در خانه‌ی پدرم که بودم عادت داشتیم هر شب جمعه ، که فقیر در خانه می‌آمد، به او غذا می‌دادیم . دیشب هم که به خانه‌ی شوهرم آمدم، شب جمعه بود و آن فقیر آمد.دیگران مشغول بودند و کسی به او جواب نداد. چند بار صدا زد که من بیچاره‌ام به دادم برسید، ولی از کسی خبری نشد ! من برخاستم و رفتم و غذای خودم را به او دادم.حضرت مسیح (ع) دستور داد رختخواب عروس را کنار زدند دیدند افعیِ گزنده‌ای که دُمِ خود را به دندان گرفته، آنجاست! فرمود: این افعی بنا بود تو را بکشد ولی آن صدقه از تو دفع بلا کرده است.



:: موضوعات مرتبط: داستانی , ,
:: برچسب‌ها: دفع بلا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
ارتباط مؤثر

ارتباط مؤثر

یکی از افرادی كه با جمعى از دانشجويان با مرحوم حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى ديدار كرده است، خاطره آن ملاقات را چنين باز می‏گويد: سال يك‌هزار و سيصد و سى و دو شمسى بود، من و عده ‏اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلى دارد نماز را به عربى بخوانيم؟
چرا نماز را به زبان فارسى نخوانيم؟
عاقبت تصميم گرفتيم نماز را به فارسى بخوانيم و همين كار را هم كرديم خانواده هایمان كم كم از اين موضوع آگاهى يافتند و به فكر چاره افتادند. آن‏ها، پس از تبادل نظر با يكديگر، تصميم گرفتند با نصيحت، ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهى ديگر برگزينند. چون پند دادن آن‏ها مؤثر نيفتاد; ما را نزد يكى از روحانيان آن زمان بردند.
آن روحانى وقتى فهميد ما به زبان فارسى نماز می ‏خوانيم، به شيوه ‏اى اهانت ‏آميز، نجس و كافرمان خواند. اين عمل او ما را در كارمان راسخ‏تر ساخت. عاقبت‏ يكى از پدران، افراد را به اين فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آيت الله حاج آقا رحيم ارباب ببرند و اين فكر مورد تأييد قرار گرفت . آن‏ها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وى در ميان نهادند. او دستور داد در وقتى معين ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را كه تقريبا پانزده نفر بوديم، به محضر مبارك ايشان بردند . در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگ مرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم كه با شخصيتى استثنايى روبه رو هستيم. آقا در آغاز دستور پذيرايى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدين ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمی خوانيد، فعلاً تشريف ببريد و ما را با فرزندانتان تنها بگذاريد . وقتى آن‏ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است ‏شما يكى يكى خودتان را معرفى كنيد و بگوييد در چه سطح تحصيلى و چه رشته ‏اى درس می ‏خوانيد . آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسش‏هاى علمى مطرح كرد و از درس‏هايى مانند جبر و مثلثات و فيزيك و شيمى و علوم طبيعى مسائلى پرسيد كه پاسخ اغلب آن‏ها از توان ما بيرون بود . هر كس از عهده پاسخ بر نمی‏آمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو می ‏شد. پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمودند: والدين شما نگران شده‌‏اند كه شما نمازتان را به فارسى مى‏خوانيد، آن‏ها نمى‏دانند من كسانى را مى‌‏شناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى‌خوانند . شما جوانان پاك اعتقادى هستيد كه هم اهل دين هستيد و هم اهل همت. من در جوانى مى‏خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشكلاتى پيش آمد كه نتوانستم . اكنون شما به خواسته دوران جوانى ‏ام جامه عمل پوشانيده‏ايد، آفرين به همت ‏شما . در آن روزگار، نخستين مشكل من ترجمه صحيح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حل كرده‌‏ايد. اكنون يكى از شما كه از ديگران مسلط‌تر است، بگويد بسم الله الرحمن الرحيم را چگونه ترجمه‌كرده‌است. يكى از ما به عادت دانش ‏آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما يك نفر است؛ زيرا من از عهده پانزده جوان نيرومند بر نمى‏ آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرماييد بسم الله را چگونه ترجمه كرديد؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست ‏بسم الله چنين باشد. در مورد «بسم‏» ترجمه «به نام‏» عيبى ندارد . اما «الله‏» قابل ترجمه نيست; زيرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى‏توان ترجمه كرد؛ مثلاً اگر اسم كسى «حسن‏» باشد، نمى ‏توان به آن گفت «زيبا». ترجمه «حسن‏» زيبا است؛ اما اگر به آقاى حسن بگوييم آقاى زيبا، خوشش نمى ‏آيد. كلمه الله اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى‏كنند. نمى‏توان «الله‏» را ترجمه كرد، بايد همان را به كار برد. خوب «رحمن‏» را چگونه ترجمه كرده‏ايد؟
رفيق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: اين ترجمه بد نيست، ولى كامل نيست؛ زيرا «رحمن‏» يكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مى ‏رساند و اين شمول در كلمه بخشنده نيست؛ «رحمن‏» يعنى خدايى كه در اين دنيا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مى‏ كند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مى‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى‌فرمايد. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن‏» در حد كمال ترجمه نيست . خوب، رحيم را چطور ترجمه كرده‏ايد؟ رفيق ما جواب داد: «مهربان‏».
حضرت آيت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحيم من بودم؛ چون نام وى رحيم بود، بدم نمى‏آمد «مهربان‏» ترجمه كنيد; اما چون رحيم كلمه‏اى قرآنى و نام پروردگار است، بايد درست معنا شود. اگر آن را «بخشاينده‏» ترجمه كرده بوديد، راهى به دهى مى‏برد؛ زيرا رحيم يعنى خدايى كه در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مى ‏كند. پس آنچه در ترجمه «بسم الله‏» آورده‏ايد، بد نيست; ولى كامل نيست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنين قصدى داشتم؛ اما به همين مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه اين فقط آيه اول سوره حمد بود، اگر به ديگر آيات بپردازيم، موضوع خيلى پيچيده‏تر مى‏شود. اما من معتقدم شما اگر باز هم بر اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسى برنداريد؛ زيرا خواندنش از نخواندن نماز به‌طور كلى بهتر است [1] .



:: موضوعات مرتبط: داستانی , ,
:: برچسب‌ها: ارتباط مؤثر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
قدرت تغییر

قدرت تغییر

یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم. در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد! کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید… زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگى‌تان تغییر کنند تغییر نمی کند زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید. جهان هر کس به اندازه‌ی وسعت فکر اوست. [1]

پی نوشت :

[1] . نرم افزار نیش ها و نوش ها، سایت اسک دین دات کام.



:: موضوعات مرتبط: داستانی , ,
:: برچسب‌ها: قدرت تغییر"نرم افزار نیش ها و نوش ها، سایت اسک دین دات کام , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
عقاب

عقاب

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آنرادرلانه ی مرغیگذاشت.عقاب بابقیه ی جوجه ها ازتخم بیرون آمد و باآنها بزرگ شد.درتمام زندگیش،او همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند؛برای پیدا کردن کرمها و حشرات،زمین را میکند و قد قد می‌کرد و گاهیهم با دست و پا زدن بسیار،کمیدر هوا پرواز می کرد.
سالها گذشت و عقلب پیر شد.
روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید.او با شکوه تمام،با یک حرکت ناچیزبالهای طلاییش،برخلاف جهت وزش باد های شدید پروازمی کرد. عقاب پیربهت زده نگاهش کرد و پرسید:«این کیست»همسایه اش پاسخ داد:«این عقاب است_سلطان پرندگان.او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.» عقاب مثل مرغ زندگی کرد و مثل مرغ مرد. زیرا فکر می کرد مرغ است. [1]

پی نوشت :

[1] . نرم افزار نیش ها و نوش ها، سایت اسک دین دات کام.



:: موضوعات مرتبط: داستانی , ,
:: برچسب‌ها: عقاب ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
داستان های عبرت آموز

نماز

قال الله الحكيم : ( ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر) (عنكبوت : آيه 45)
:
همانا نماز انسان را از فحشاء و كارهاى ناپسند باز مى دارد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من صلى ركعتين لم يحدث فيهما نفسه بشى ء من الدنيا غفر له ما تقدم من ذنبه



:: موضوعات مرتبط: داستانی , ,
:: برچسب‌ها: نماز"نماز جماعت"تری از نماز"گول خوردن نماز گذار"نماز جمعه"نفرین"عبید الله بن زیاد ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : دو شنبه 2 بهمن 1391

صفحه قبل 1 صفحه بعد